افقها بسته ابر آلوده راهی نیست آقاجان!
تو بهتر میشناسی اشک و غربت چیست آقا جان!
در این شبهای توفانی کسانی زنده میمیرند
پرستار روان زخمی ما کیست آقا جان؟!
کلمات کلیدی:
در اینجا میگذارم شعلهای از پیکر خود را
چراغانی ببینم تا دل شب سنگر خود را
و در صحرای سوزانی که قحط آب و باران است
به آب دیده میشویم گل خونین پر خود را
کلمات کلیدی: