سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که به بلایى سخت دچار است چندان به دعا نیاز ندارد تا بى بلایى که بلایش در انتظار است . [نهج البلاغه]

کودکی بودم سه ساله نینوا را دیده‌ بودم

جویبار خون، بقیع کربلا را دیده بودم

عصر، یورش بود و یغما و بیابان و دویدن

خیمه‌ها، آتش! غروب آن فضا را دیده بودم

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سید حسین فاطمی 91/5/4:: 7:27 عصر     |     () نظر

افق‌ها بسته ابر آلوده راهی نیست آقاجان!

تو بهتر می‌شناسی اشک و غربت چیست آقا جان!

در این شب‌های توفانی کسانی زنده می‌میرند

پرستار روان زخمی ما کیست آقا جان؟!

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سید حسین فاطمی 91/5/4:: 7:25 عصر     |     () نظر

در این‌جا می‌گذارم شعله‌ای از پیکر خود را

چراغانی ببینم تا دل شب سنگر خود را

و در صحرای سوزانی که قحط آب و باران است

به آب دیده می‌شویم گل خونین پر خود را

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سید حسین فاطمی 91/5/4:: 7:23 عصر     |     () نظر


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سید حسین فاطمی 91/5/4:: 6:31 عصر     |     () نظر

هر وقت چهارده خرداد می‌شود، دو خاطره در برابر چشمانم قد می‌کشند. انگار این دو خاطره با ارتحال امام خمینی پیوندی برقرار نموده‌اند. یکی یادگاری است از کابل و دیگری از مشهد مقدس.مردی به استواری البرز

     مسجدی بود در بالاکوه کابل که فرزانه‌ای به نام آقای موسوی، چند اتاقی در حیاط آن اضافه کرده بود. در آن اتاق‌ها طلبه‌های عموما چشم و گوش نا باز کرده کوهستانی سکونت کرده بود که من‌ هم یکی از آنان بودم. خود آقای موسوی در همین مدرسه تدریس هم داشت. می‌توانستیم به همان درس‌ها بسنده کنیم اما روح نو جویی وادار می‌کرد که از جاهای دیگر هم سرکشی نماییم. پس به مدرسه آیت الله واعظ هم می‌رفتم، در آن جا درس دیگری را هم تجربه می‌کردیم. از جمله جا‌هایی که می‌رفتیم، مسجد آقای حجت بود. در آن جا هم دوستانی داشتیم. یاد آن روزگاران به خیر. با بعضی از دوستان آن‌جا عکس یادگاری هم دارم. نمی‌دانم حالا می‌توانیم همدیگر را به جا بیاوریم؟

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سید حسین فاطمی 91/3/13:: 9:53 صبح     |     () نظر

<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها