در فضای تیره دل شعله آنی حسین
پشت ابر چشمها خورشید نورانی حسین
آفتاب عشق عاقل را بیابان می برد
میکشد بر صخرهها هر جا بیابانی حسین!
نیست تنها در بهار لحظهها گل میشود
رنگ و بوی تازه دارد در پریشانی حسین
گر گره افتد به روی کارهامان بیشمار
میگشاید آن گرهها را به آسانی حسین
با گلوی خون چکان تاریخ را گلبار کرد
ماجراها آفرید از سنگ و پیشانی حسین!
کلمات کلیدی: